انها گفتند: « پس ما نمي توانيم وارد شويم منتظر می مانیم.» عصر وقتي شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را براي او تعريف کرد. شوهرش به او گفت: « برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمائيد داخل.» زن بيرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند: « ما با هم داخل خانه نمي شويم.» زن با تعجب پرسيد: « چرا!؟» يکي از پيرمردها به ديگري اشاره کرد و گفت:« نام او ثروت است.» و به پيرمرد ديگر اشاره کرد و گفت:« نام او موفقيت است. و نام من عشق است، حالا انتخاب کنيد که کدام يک از ما وارد خانه شما شويم.» زن پيش شوهرش برگشت و ماجرا را تعريف کرد. شوهـر گفت:« چه خوب، ثـروت را دعوت کنيم تا خانه مان پر از ثروت شود! » ولي همسرش مخالفت کرد و گفت:« چرا موفقيت را دعوت نکنيم؟» فرزند خانه که سخنان آنها را مي شنيد، پيشنهاد کرد:« بگذاريد عشق را دعوت کنيم تا خانه پر از عشق و محبت شود.» مرد و زن هر دو موافقت کردند. زن بيرون رفت و گفت:« کدام يک از شما عشق است؟ او مهمان ماست.» عشق بلند شد و ثروت و موفقيت هم بلند شدند و دنبال او راه افتادند. زن با تعجب پرسيد:« شما ديگر چرا مي آييد؟» پيرمردها با هم گفتند:« اگر شما ثروت يا موفقيت را دعوت مي کرديد، بقيه نمي آمدند ولي هرجا که عشق است ثروت و موفقيت هم هست! » آری... با عشق هر آنچه که می خواهید می توانید به دست آوردید
نظرات شما عزیزان:
maryam
ساعت19:48---4 تير 1393
قشنگ بوووووود پاسخ:مرسی!!
maryam
ساعت19:48---4 تير 1393
قشنگ بوووووود
masi
ساعت17:31---2 تير 1393
dina
ساعت15:45---2 تير 1393
خیلی قشنگ بود . خیلیـــــــــــــــــــــ
فقط ادامه مطلب مجبور شدم از توی مدیریت وبم بخونم
13 تا مطلب جدید از دیروز تا امروز گذاشتم خوشحال میشم بیای و نظرتو بگی . هروقت هم که آپ کردی حتما حتما خبرم کن
|